بیشتر از اینکه شما منتظر این پست باشید خودم منتظر بودم ، پست قبلی رو تو وزن 71 کیلو نوشتم و حالا افتخار اینو دارم که یاسمن 68 کیلویی رو بهتون معرفی کنم
شاید باور نکنید ولی خودم هم انقدر به خودم ایمان نداشتم که بتونم ولی در کمال حیرت تونستم ، میشه گفت بیشتر از 9 سال که تجربه این رده وزنی رو نداشتم و تو این فاصله هم بیشتر از 5 بار رژیم گرفتم ولی نتونستم ادامش بدم ، نمیدونم چه رازی در این یکی رژیمم نهفتس که خسته نمیشم اصـــــلا ! چش نزنم حالا خودمو خوبه
anyway بگذریم ، اگه یادتون باشه قرار بود وقتی به وزن 70 رسیدم جشن بگیریم و کلی برنامه داشتم ،وقتی به 70 رسیدم که اصلا داشتم از خوشی کیف میکردم ولی نامردا مگه این حقوق رو میدادن!! دیوانه کردن منو ، انقدر ندادن ندادن که استراحت مصطفی تموم شد ، تا تموم شد اینا حقوق رو واریز کردن ، منم خوب نمیتونستم دو شیفت صبر کنم تا بریم بیرون ، این شد که پای شوهر نشستم مغزشو شستم که روز تعطیل رو مرخصی بگیره
روز قبلش تصمیم گرفتم گشنگی بدم به همه تا پا به پای من غذا بخورن ، برای خودم و همه سالاد سزار درست کردم یه عالمه ، مصطفی بعدش رفت فوتبال و من برای اینکه کسی گشنش نشه خاموشی زدم که زود بخوابیم ( چون قرار بود صبح زود بریم برای صبحونه) خلاصه ساعت یک شب مصطفی از فوتبال برگشت و دید چراغا خاموشه ، گفت "این چه وضعشه ؟! من تازه میخوام شام درست کنم بخوریم؟!" ، هیچی دیگه با ریحانه شام درست کردن و خوردن ، یه کرمی هم تو شکم من هی ت میخورد میگفت الان از ساعت دوازده گذشته رفتیم تو فردا بیا باهاشون شام بخور ، ولی خداروشکر گول کرم شکممو نخوردم
دروغ نیست اگه بگم خوابم نبرد ، همه تخت تخت خوابیدن من از فکر فردا خوابم نمیبرد ، ساعت پنج صبح بود حدودا که چشمام رفت ، ساعت هشت صبح به زور همه رو بیدار کردم و رفتیم سراغ مامان و بابا و پیش به سوی صبحونه
بعد از صبحونه کلی اصرار کردم به مامان و بابا که برای ناهار بیان خونمون تا من ماکارونی درست کنم ولی مامان و بابا گفتن با این صبحونه ای که خوردن نمیتونن دیگه ناهار بخورن ، منم تصمیم گرفتم برای خودمون درست کنم و رفتیم یه سری خرید انجام دادیم که کم کم مصطفی و ریحانه هم اعلام براعت کردن از ناهار ، اینطور شد که تصمیم گرفتیم بریم یکی از مغازه هایی که خیلی کم میریم چون معمولا جنسای خاص میاره و باعث میشه همش ولخرجی کنیم . نگم براتون که خودمون رو تو مغازه خفه کردیم.
برگشتیم خونه با یه عالمه خوراکی و شروع کردیم با سریال بیشترشون رو خوردیم ، به نظرم این ایده خیلی خوبی به جای ناهار بود گرچه مامان زنگ زد گفت خودشو بابا حسابی گشنشون شده و ناهار درست کردن و خوردن ولی من خوشحال بودم ناهار نخوردیم وگرنه اصلا نمیتونستم شام بخورم
عصر بعد از خوردن یه عصرونه قایمکی ، دوباره رفتیم یه سری خرید انجام دادم برای خونه و بعدش رفتیم سراغ مسعود و عزیز (دوستای مصطفی) و ریحانه ، پیش به سوی شام ، من از اول رژیمم یه جا رو نشون کرده بودم برای شام ، حالا شما فکر کنید چقدر میتونستم بدشانس باشم که اونجا کلا تعطیل کرده باشن ! گفتیم اشکال نداره بریم اون یکی رستوران محبوبم که از قضا اونم تغییر منو داده بود ، یعنی میخواستم گریه کنم دیگه ، اونم منی که از ریسک کردن و امتحان جای جدید به شدت میترسم ، آخرش قبول کردم بریم یه جا که مصطفی با نشون دادن عکس و تعریف تا حدودی نظرم رو جلب کرد .
خوب حالا شما منو تصور کنید با یه عالمه عقــــده و یه منو و یک عدد شوهر که میگه هرچی میخوای بگیر ، یه پیتزا سه نفره سفارش دادم با نون سیر و پاستا و سیبزمینی با پنیر ، بچه ها هم پیتزا و ساندویچ های خودشون ، رفتیم نشستیم که چشمم خورد به کتف و بال سوخاری و قارچ سوخاری ، دهنم آب که چه عرض کنم رودخونه ای راه افتاد ، گفتم کی پایه اس با من بخوره ، همه گفتن ما ، خلاصه مصطفی رفت این دوتا رو هم سفارش داد ، دغدغه بعدی که به وجود اومد این بود که حالا چطور بخوریم !؟ برای شرح این ماجرا فقط کافیه بگم از پیتزام فقط دو برش خوردم و هنوز که هنوزه عقدش موند تو دلم ، اشتباهات مرگ بارم خوردن نوشابه روی غذام و اون سیب پنیر کوفتیه که با پنیرش اغفالم کرد و معدمو گرفت ، وضعیت بقیه هم بهتر از من نبود ، برعکس چیزی که فکر میکردم من بیشتر از بقیه تونستم بخورم و این اثباتی بر دیگر توانایی های من بود .
هیچی آقا با کلی غذا برگشتیم خونه ولی خوب هنوز من راضی نبودم ، یعنی دلم نمیخواست اون شب تموم بشه ، باز رفتیم یه سری خوراکی خریدیم و بچه هارو دعوت کردم واسه شب نشینی ، همه قبول کردن و تصمیم گرفتیم فیلم ببینیم ، عزیز جومانجی 2 رو گذاشت و من چیزایی که دلم میخواست برای بار آخر بخورم آوردم.
خلاصه انقدرررر خوردم که داشتم خفه میشدم ، از دلایل موفقیتم و اینکه باعث شد حالم بد نشه خوردن دوتا فاموتدین تو اون روز بود، چون قطعا معدم گنجایش اون حجم از خوراکی و غذا رو نداشت . چون حتما براتون سوال شده باید بگم خیر بعد از اون روز وزنم بیشتر نشد و تازه به طرز عجیبی کمتر شد.
درباره این سایت